دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد


به زير آن درختي رو كه او گلهاي تر دارد


در اين بازار عطاران مرو هر سو چو بيكاران


به دكان كسي بنشين كه در دكان شكر دارد


ترازو گر نداري پس ترا زو ره زند هر كس


يكي قلبي بيارايد تو پنداري كه زر دارد


تو را بر در نشاند او به طراري كه مي آيم


تو منشين منتظر بر در ، كه آن خانه دو در دارد


به هر ديگي كه ميجوشد مياور كاسه و منشين


كه هر ديگي كه ميجوشد درون چيزي دگر دارد


نه هر كلكي شكر دارد ، نه هر زيري زبر دارد


نه هر چشمي نظر دارد ، نه هر بحري گوهر دارد


بنال اي بلبل دستان ، ازيرا ناله مستان


ميان صخره و خارا اثر دارد ، اثر دارد


بنه سر گر نميگنجي ، كه اندر چشمه سوزن


اگر رشته نميگنجد ازآن باشد كه سر دارد


چراغ است اين دل بيدار، به زير دامنش مي دار


از اين باد و هوا بگذر، هوايش شور و شر دارد


چو تو از باد بگذشتي مقيم چشمه اي گشتي


حريف همدمي گشتي كه آبي بر جگر دارد


چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را ماني


كه ميوهي نو دهد دايم درون دل سفر دارد

(دیوان شمس-غزل ۵۶۳)

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا